
پرسپولیس یکشنبه سیاهى را پشت سر گذاشت، سیاهتر از زمانى که اشک پروین را درآورد، سیاهتر از زمانى که آرى هان را از دست داد و سیاهتر از روزهایى که حتى تکلیف فردایش را هم نمى دانست. پروژه نوگرایى پرسپولیس به بن بست رسیده است و البته شاید بتوان آن را یک راه بندان بزرگ و پیچیده نیز نامید.
مصصطفى دنیزلى در روز یکشنبه به این فکر مى کرد چرا در هر تیمى که در ایران برمى گزیند بازیکنانش تا بدین حد پر تلاش براى موقعیت سازى و کم دقت در تمام کنندگى هستند و به چه دلایلى تا این حد کم تحمل و زود رنج هستند. چهره متفکرانه احمدرضا عابدزاده در کنار افشین پیروانى نشان مى داد که او هم از این وضعیت خسته شده است و انصارى فرد که شاید روزهاى آخر مدیریتش در پرسپولیس باشد بیش از هر زمان دیگرى به عملکرد و خرید بازیکن هایى مى اندیشد که سؤالات بسیارى را به همراه دارد.
امروز خیلى ها به آرزویشان رسیده اند و از امروز بر صفحه مطبوعات حاضر مى شوند تا پروژه پروین زدایى را عبث جلوه دهند و نوگرایى هاى مدیرعامل را زیر سؤال ببرند، پروین دوستان قدیمى، سینه هایشان را جلو مى آورند و قهقهه اى خصمانه سر مى دهند تا افندى را به سخره گیرند و بساط علم و دانش و پیشرفت را برچینند. خیلى ها در این صددند بر این بدن نیمه جان، رژه قدرت را به نمایش بگذارند تا باز هم بتوانند به گذشته برگردند و حکومت تاریک خود را به رخ مدعیانى بکشانند که جملات چاروارى را نیاموخته اند و با زور میانه اى ندارند.
پرسپولیس باخت، باید گفت باز هم باخت، آیا این شکست را مى توان به گردن دنیزلى انداخت؟ آیا مى توان تصور کرد بیاتى نیا هزاران ضربه به همان سیاق بزند و توپ تا مرز ۱۰ مترى دروازه رد شود، آیا کریمى مى تواند تا بدین حد ناآماده و بى روحیه باشد، آیا پیکان در مخیله اش مى گنجید تا بدین شرایط به آسانى به گل برسد، آیا هیچ تیمى وجود دارد که نزدیک به صددرصد موقعیت هایش را به گل تبدیل کند و آیا اگر زمان اندکى به درازا مى کشید همین نتیجه باقى مى ماند؟ پاسخ به این پرسش ها آسان اما بسیار حیاتى و مهم است چون همه آنها به اعتبار و بزرگى پرسپولیس و روزگار سیاه و بدبختى هایش باز مى گردد.
پرسپولیس باخت، باید گفت بد هم باخت، مثل دیدار با ابومسلم که بازى را واگذار کرد، مثل بازى با فجر که در عین برترى به تساوى رضایت داد، همانند دیدار با استقلال اهواز که هیچ شانسى براى گلزنى نداشت اما یکشنبه روزى خاص براى پرسپولیس، افندى و هوادارانش بود. آیا راهى براى خروج از این بن بست ـ یا راه بندان ـ وجود دارد؟ تن پرسپولیس رنجور است، دنیزلى کلافه شده است و گویى درد تیمش را نمى شناسد، نشاط و شادابى گذشته در این تیم وجود ندارد، بازیکنان طورى با هم برخورد مى کنند که گویى اصلاً هم تیمى نیستند، مهرزاد معدنچى به بدترین شکل با مترجم دنیزلى رفتار مى کند، مصطفى فقط نگاه مى کند و حرفى نمى زند و هر کسى هم با کوچکترین بهانه اى مسموم و مصدوم مى شود تا بفهمیم این پرسپولیس مریض است و نیمه جان.
قرمزپوشان پایتخت دیگر عادت کرده اند اول کتک بخورند و سپس شروع به دعوا کنند، درست عکس هفته هاى اول لیگ که حریف را در همان اوایل کار ناک اوت مى کردند و همایشى عظیم را در آزادى به نمایش مى گذاشتند، روزهایى که مثلث طلایى پرسپولیس هفته هاست که خنثى شده و سرمربى هیچ فکرى براى راه اندازى مجددش نکرده است. آیا این درست است که انصارى فرد فقط نگاه کند و هر از گاهى حرف کوتاهى بزند؟
باید منتظر بود، از همین امروز بازار شایعه پراکنى توسط دوستان نزدیک مطبوعاتى قدرت طلبان آغاز مى شود، مباحث مربوط به عهدنامه ترکمنچاى و استیضاح مدیرعامل باب خواهد شد، هر کسى دشنه اى در دست مى گیرد تا کار این بدن نیمه جان را تمام کند، همه مى خواهند بارى به این رهرو اضافه کنند تا در زیرفشار خردکننده اش بمیرد و خرد شود، بدبختى و مشکلات را از در و دیوار مى ریزانند تا شکست پروژه نوگرایى را به همه تحمیل کنند و در پشت پرده بخندند و شادى کنند تا به دنبالشان بیایند.
باید در کنار دنیزلى ماند، شکست او، شکست همه ماست، همین مایى که بر لزوم گزینه هاى خارجى خوب صحه مى گذاریم و از نام هاى کوچک عبور مى کنیم، شکست پرسپولیس در بعد فنى این قدرت را به سکوت کنندگان دیروز مى دهد که بحث برانکو را پیش بکشند و خواستار خروج دنیزلى شوند. آنها کارشان را براى کوچک سازى مصطفى آغاز کرده اند و مى خواهند همانند امیر قلعه نویى به پست هاى خوبى برسند، رژه روندگان قدرت بر این بدن هاى نیمه جان امروز به چیزى جز منافع خودشان نمى اندیشند و حاضرند پرسپولیس، دنیزلى و هوادارانش را کوچک کنند تا ناتوانانى چون خود بر مسند قدرت بنشینند و از کنار این خدمت! به نوایى قابل توجه براى اطرافیانشان برسند
